Web Analytics Made Easy - Statcounter

رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس گزارشی از عملکرد این سازمان در سال ۱۴۰۱ و برنامه‌های پیش رو در سال جاری ارائه داد.

به گزارش ایسنا و بنابر اعلام مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، حمیدرضا خان محمدی در خصوص وضعیت استاندارد سازی وسایل گرمایشی مدارس، گفت: آنچه مشخص است ۹۱درصد کلاس های درس در بحث گرمایشی استاندارد شده اند و تنها سال گذشته ۷۲۵ میلیارد تومان برای این امر تخصیص داده شد اما هنوز ۴۹ هزار کلاس درس نیازمند استاندارد سازی سیستم گرمایشی است که امیدواریم تا پایان دولت سیزدهم این موضوع حل شده و به اتمام برسد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس افزود: البته ما تامین تجهیزات و استانداردسازی سیستم های سرمایشی را نیز داریم و با توجه به تغییر فصل در استانهای گرمسیر باید از وسایل سرمایشی استفاده شود، اعتباری هم به این موضوع اختصاص داده ایم و لازم است که این خبر را هم بدهم که با پیگیری‌های انجام شده در بودجه ۱۴۰۲ سهم ما از عوارض گازرسانی از ۲۰ به ۵۰ درصد رسیده که ازاین محل برای استانداردسازی سیستم های گرمایشی و سرمایشی استفاده می کنیم.

وی ضمن تقدیر از همکاری های شرکت ملی گاز ایران، بیان کرد: با حمایت دولت و مجلس و تحقق پیش بینی های حوزه اعتبارات امیدواریم آسایش لازم  برای یادگیری کودکان حاصل شود.

آمادگی تحویل ۳۰ هزار کلاس درس در سال

خان محمدی در ادامه با اشاره به گستره کار نوسازی مدارس در گوشه و کنار کشور گفت: در حال حاضر حدود ۱۰۵ هزار مدرسه مشتمل بر ۵۴۰ هزار کلاس درس در کشور وجود دارد که نظام تعلیم و تربیت را به پیش می‌برند.

رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس خاطر نشان کرد: سال گذشته ۲۷۰۰ پروژه آموزشی، ورزشی و پرورشی تحویل شد که ۱۶۰۰ طرح پایان شهریور و ۱۱۰۰ پروژه نیز دهه فجر ۱۴۰۱ با حضور آقای دکتر رئیسی رییس جمهور به صورت متمرکز به بهره برداری رسید.

وی با اشاره به وجود نیروهای توانمند و جوانان نخبه و مهندس با انگیزه جهادی در سازمان نوسازی مدارس در سطح کشور گفت: فرایند طراحی و نظارت بر ساخت و تجهیز فضاهای آموزشی برعهده همکاران پرتلاش سازمان نوسازی است و در شرایط کنونی در صورت تامین اعتبار ظرفیت تحویل ۳۰ هزار کلاس درس در سال وجود دارد.

۶ درصد مدارس در نوبت تخریب

معاون وزیر آموزش وپرورش در پاسخ به سوالی در خصوص ایمنی مدارس، اظهار کرد:درحال حاضر ۱۹ درصد مدارس دچار فرسودگی اند که ۶ درصد تخریبی و ۱۲ درصد نیازمند مقاوم سازی است، با توجه به وقوع بلایای طبیعی و زلزله خیز بودن کشور بحث مقاوم سازی بسیار حایز توجه است.

شروع صنعتی سازی با ۱۵۰ کلاس درس در بهارستان با رعایت کالبد مناسب یادگیری

وی همچنین در باره شیوه های جدید ساخت مدارس تصریح کرد: در باب روش های جدید ساخت وصنعتی سازی تا کنون خیلی وارد این حوزه نشده ایم، با توجه به دستور رییس جمهور در شهرستان بهارستان که چندی پیش مقرر شد ۱۰ مدرسه ۱۵ کلاسه جهت مهر آینده در این شهرستان ساخته شود، با حمایت جوانان نخبه ساخت آنها را به صورت صنعتی سازی در دستور کار قرار داده‌ایم، امیدواریم این فرایند موجب حل مسأله مدرسه سازی شده و ۱۵۰ کلاس درس مذکور تا مهرماه آماده تحویل شود که در این مسیر هر مجموعه پویا و شرکت دانش بنیان می تواند ظرفیت های خود را عرضه کند و ما استقبال می کنیم.

خان محمدی افزود: برای بازسازی و یا مقاوم سازی ۱۹درصد فضاهای آموزشی که عنوان شد، ۱۰۰ هزار کلاس درس نیاز داریم که برای تحقق آن باید الگوی ساخت را تغییر دهیم و از الگوهای جدید با رویکرد سریع سازی، سبک سازی و صنعتی سازی بهره ببریم که با توجه به اهمیت کالبد مدرسه در روند یادگیری باید به جزییات نیز توجه شود.

وی همچنین به وجود بیش از ۷۳۰ هزار دانش آموز اتباع کشورهای همسایه اشاره کرد و افزود : با گسترش مهاجرت اتباع همسایه نیاز به تامین فضای آموزشی بیشتر شده و با توجه به تاکیدات رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر آموزش آنها در کنار سایر دانش آموزان همچنان این نیاز بیشتر نیز شده، که اگر بخواهیم بار را سبک کنیم باید اجماع و همکاری صورت گیرد و سازمانها و مجامع بین المللی باید همانند سایر کشورها به این دانش آموزان نیز کمک کنند، سال گذشته با سفیر قطر جلسه داشتیم که مقرر شد کمک هایی انجام شود. در حال حاضر ۱۱۰ مدرسه با همکاری سازمان های بین المللی در حال اجراست اما ۲۲ هزار کلاس درس فقط برای اتباع نیاز داریم.

خان محمدی با اشاره به سرانه ۵.۲ متر مربعی فضای آموزشی کشور، بیان کرد: با استاندارد مصرح در سند تحول فاصله داریم و ناچاریم از همه ظرفیت ها استفاده حداکثری داشته باشیم.

جامعه تاثیرگذار خیرین مدرسه ساز یادگار ارزشمند مرحوم حافظی

معاون وزیر آموزش و پرورش با گرامیداشت یاد و خاطره مرحوم محمدرضا حافظی بنیانگذار فقید جامعه خیرین مدرسه ساز کشور و قدردانی از مشارکت خیرین در امر خداپسندانه مدرسه سازی، گفت : از ۱۱۰۰ پروژه افتتاحی دهه فجر سال گذشته، ۵۱۸ مورد آن با مشارکت خیرین بود و امروز از هر ۲ کلاس درس ۱ کلاس آن با مشارکت و همت خیرین ساخته می شود که نشان بارزی از مردمی سازی در این حوزه دارد. علاوه بر این نام خیرین در مدرسه کارکرد و بحث عمیق فرهنگی و تربیتی را هم به دنبال خواهد داشت.

وی به راه‌های مشارکت در مدرسه سازی اشاره کرد و گفت: هر کس با هر آورده مالی و هر ظرفیتی می تواند خیر مدرسه ساز شود طرح «آجر به آجر» با الگوی جمع سپاری با پویش هایی که داشته توانسته مشارکت آحاد مردم را داشته باشد که سال گذشته در پویش «صحن حرم، مدرسه ام» ۸ مدرسه برای دانش آموزان استثنایی ساخته شد. یا فردی بر اساس منابع و امکانات شخصی خود هم اکنون خودروهای آموزش و پرورش را در مناطق کم برخوردار تعمیر و تحویل می دهد، مسیر برای استفاده از تمامی ظرفیت ها هموار است.

شاداب سازی و بهسازی مدارس در ایام نوروز و فصل تابستان با طرح شهید عجمیان

خان محمدی افزود: طرح شهید عجمیان باهدف شاداب سازی و بهسازی مدارس با همکاری گروه های جهادی دانشجویی و بسیجی و قرارگاه جهادی در ایام نوروز در حال اجراست و در تابستان ۱۴۰۲ نیز ادامه خواهد یافت.

رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس با بیان اینکه الگوی ایرانی اسلامی یک اصل در ساخت و طراحی مدارس است، ابراز کرد:  الگوی ایرانی اسلامی در  سند تحول بنیادین آموزش و پرورش مورد توجه قرار گرفت و کارهایی نیز انجام شده است، همایش های دوسالانه معماری ایرانی مدرسه ایرانی که دوره اخیر آن اسفند ماه گذشته برگزار شد در همین راستا تعریف شده است، همچنین دستورالعمل نما و منظر مدرسه را در دستور آماده سازی داریم.

وی افزود: علیرغم همه این کارها از وضع مطلوب فاصله داریم و باید از این جلوتر برویم و به معماری داخل مدرسه هم توجه بیشتری کنیم که تاثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت.

مولدسازی یک فرصت طلایی

رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس با اشاره به قانون مولدسازی گفت:یکی از راهبردهای درست دولت سیزدهم، برداشتن موانع مولدسازی اموال و دارایی‌های دولت بود که این موضوع در جلسه سران قوا تصویب شد تا املاکی که قابلیت استفاده ندارند در جهت تامین نیازها به کار گرفته شوند. به این منظور ۵۰۰ ملک شناسایی شده و سعی بر آن است املاک وقفی هبه‌ای و خیرین نباشد.

وی گفت: در این خصوص املاک بلا استفاده ارزش افزایی و سپس ارزش گذاری می شود که  مجری این فرآیند سازمان خصوصی سازی است. خوشبختانه صد در صد منابع حاصل از فروش املاک آموزش و پرورش در محل مدرسه سازی با اولویت تکمیل پروژه های خیرین هزینه می شود.

خان محمدی در پایان با بیان اینکه مولدسازی نافی اعتبارات دولت نیست، تاکید کرد: مولدسازی فرصت طلایی دو ساله‌ای است که تلاش داریم با دقت انجام شود و با ارزش افزایی املاک مازاد و بلا استفاده بخشی از مشکلات تکمیل و تامین فضاهای آموزشی را حل کند.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: آموزش و پرورش هلال احمر ماه رمضان كشته وزارت بهداشت شهرداري تهران اداره کل هواشناسی استان تهران آمريكا تهران كشته ماه رمضان هلال احمر وزارت بهداشت توسعه و تجهیز مدارس رئیس سازمان نوسازی هزار کلاس درس آموزش و پرورش کلاس درس سازی سیستم مدرسه سازی خان محمدی سال گذشته

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۹۹۲۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خبرنگاری که معلم شد

ایسنا/همدان من امروز روزگار معلمی را زندگی می‌کنم که یکی از بزرگترین مسئولیت‌های جامعه روی دوشش سنگینی می‌کند؛ مسئولیت تربیت و آموزش کودکانی که تک‌تک‌شان آجری هستند برای ساختن آینده این سرزمین.

اینکه هر روز باید دفترهای ۳۰ دانش‌آموز را ورق بزنم، در کتاب‌های نگارش‌شان بازخورد بنویسم، حواسم به دستخط‌شان باشد، جمع و تفریق فرآیندی را بارها و بارها روی تخته بنویسم و تمرین کنم. محور اعداد را با گچ روی زمین بکشم. یک سیب را در کلاس به چهار قسمت مساوی تقسیم کنم و کسر را توضیح بدهم. حواسم باشد وارد کلاس می‌شوند سلام دهند و در بزنند، به یکدیگر احترام بگذارند، در دعواهای بچگانه‌شان میانجی‌گری کنم، در پیدا کردن مداد و پاکنی که مدام گم می‌کنند، به آنها کمک کنم، با دل‌دردهای اول صبحشان همدردی کنم و با خوشحالی‌هایشان موقع گرفتن نمره خیلی خوب، بخندم. در یک روستای دور و محروم که فقط تا کلاس نهم مدرسه دارند، امید را در دلشان زنده نگه دارم. حواسم به زهرا باشد که پدرش را بر اثر اعتیاد از دست داده و مادرش آنها رها کرده و رفته است طوری‌ که دانش‌آموزان دیگر احساس نکنند بین زهرا با آنها فرق می‌گذارم و در عین حال رفتار ترحم‌آمیزی نداشته باشم یا فاطمه که از همه فاصله می‌گیرد و آنقدر خجالتی است که با کسی دوست نمی‌شود. صبور باشم موقع اجازه‌های گاه و بیگاهشان برای خوردن آب و دستشویی رفتن یا با حرف‌های بی‌ربطشان موقع تدریس.

از ذوقشان موقع امضایی که به شکل پروانه و بادبادک در دفترهایشان می‌کشم، لذت ببرم و کیف کنم. از وضعیت خانوادگی تک‌تک‌شان مطلع شوم و به آنها بفهمانم که قالی‌بافی، فروشندگی، خانه‌داری و کشاورزی هم به اندازه پزشکی و مهندسی قابل احترام است و مهم نیست که پزشک باشی یا کشاورز؛ مهم این است که به اندازه توانت بتوانی وطنت را بسازی، حتی به اندازه یک آجر. اینها همه لحظه‌هایی از زندگی کاری یک معلم است و زندگی من امروز به شیرینی طعم نصف کلوچه‌ای است که زنگ تفریح با اصرار روی میزم می‌گذارند و می‌روند.

من فرنوش هستم، کسی که با تمام عشق و علاقه به سمت شغل شریف آموزگاری گرویده و تک تک روزها را با جان و دل نفس می‌کشم و پرودگار را شاکرم از بودن در جمعی که روحشان به لطافت باران بهاری است... 

حال می‌خواهم چند خاطره از روزهای معلمی‌ را برایتان بازگو کنم، خاطراتی ناب که توسط فرشته‌های زمینی‌ام رقم خورده و محال است از ذهنم خارج شوند.

مقنعه‌اش را جلوی آینه توی راهرو مرتب می‌کرد. کمی گشاد بود و هر چه جلو می‌آورد هنوز هم چند تار مو پیدا بود. چادر نماز دستم بود و داشتم به طرف نمازخانه می‌رفتم. همین که مرا در آینه دید، برگشت سمتم و گفت: «خانم، مقنعه مرا درست می‌کنی؟ هر کار می‌کنم نمی‌شود».

مقنعه را جلوتر آوردم کنارش را تا زدم و مرتب کردم. با هم رفتیم به طرف نمازخانه. بچه‌ها چادرهای گل گلی و سفیدشان را سر کرده بودند و منتظر بودند. چند نفری هم که چادر نداشتند، صف آخر ایستاده بودند. روز قبل گفته بودم فردا چادر رنگی بیاورید. بماند که نیم ساعت از وقت کلاس به اینکه چادر چه رنگی باشد؟ گل‌هایش سفید باشد یا صورتی؟ اگر چادر خواهرم باشد ایراد دارد؟ اگر نداشته باشم و مشکی سر کنم دعوا نمی‌کنید؟ و ... گذشت.

مقنعه‌ام را مرتب کردم و چادرم را سر کردم. همه دستشان رفت به مقنعه‌هایشان و جلو کشیدند. بعد چادر را سر کردند و ایستادیم برای اقامه نماز. چشمانشان برق می‌زد؛ به چادرهای یکدیگر نگاه می‌کردند و در مورد رنگ گل‌هایش نظر می‌دادند. هنگام شروع نماز صدای خنده‌های یواشکی و پچ‌پچ‌هایشان را از جلو می‌شنیدم، شاید این اولین‌باری بود که از صدای خنده و پچ‌پچ یک نفر در صف نماز ذوق می‌کردم. من می‌خواندم و آنها تکرار می‌کردند. این اولین‌بار بود که نماز خواندن را تجربه می‌کردند. هنوز به سن تکلیف نرسیدند اما خواندن یک نماز دو رکعتی را یاد می‌گیرند. از آن روز به بعد که کم‌کم یاد می‌گرفتند چگونه نماز بخوانند، بدون اینکه از آنها بخواهم چادر می‌آوردند تا زنگ آخر به نمازخانه برویم.

زنگ آخر بود. مشغول نوشتن تکالیفشان بودند. فهیمه جلوتر از بقیه همه را نوشت و وسایل‌اش را نصفه نیمه جمع کرد و کوله‌پشتی‌اش را انداخت و آماده رفتن شد. یکی از بچه‌ها از ته کلاس داد زد: «خانم، خانم، غلط گیرت دست فهیمه است، خودم دیدم توی دستش گرفته. همان که دیروز گفتی گم شده، اگر کسی دید برایم بیاورد.»
فهیمه دست‌پاچه شد، همانجا که بود ایستاد. چشمانش گرد شد، بلند شدم و به سمتش رفتم غلط گیر دستش بود. گفتم: «این را پدرش برایش خریده است. مال من نیست. البته نباید مدرسه بیاورد چون شما فعلاً با خودکار نمی‌نویسید پس نیازی به غلط گیر نیست.»

همه دوباره مشغول نوشتن تکالیف شدند، چند دقیقه گذشت و غلط گیر همانطور در دستانش بود. نگاهش را از من می‌دزدید و ایستاده بود تا زنگ بخورد و برود.
کنارش ایستادم و او را بیرون بردم. با هم حرف زدیم، اولش انکار کرد و می‌گفت مال خودم است اما دست آخر غلط گیر را پس داد و عذرخواهی کرد. گفت: «دیگر تکرار نمی‌شود.»

روزی دیگر، زنگ تفریح بود؛ در دفتر نشسته بودم و چای می‌خوردم. صدای داد و فریاد چند تا از بچه‌ها را پشت در شنیدم. صدا آشنا بود. بلند شدم در را باز کردم ببینم چه خبر است؛ چند تا از بچه‌ها دست فهیمه را گرفته بودند و کشان کشان به طرف دفتر می‌آوردند. یکی‌شان با داد و فریاد گفت: «خانم آبمیوه من را از توی کیفم دزدیده، رفته بود پشت حیاط مدرسه داشت آن را می‌خورد که دیدمش. مادرم صبح برایم خرید. من آبمیوه‌ام را می‌خواهم».

یک آبمیوه با طعم پرتقال دستش بود که تا نصفه خورده بود. صورت آفتاب سوخته‌اش که در بعضی قسمت‌ها رد مغز سیاه مداد روی آن بود، خیس شده بود؛ همین‌طور اشک می‌ریخت، سرش پایین بود و نگاهم نمی‌کرد؛ گفت: «خانم به خدا آبمیوه مال خودم است، صبح پدربزرگم برایم خریده.» آوردمش داخل دفتر از دستش عصبانی بودم، صدایم را بلند کردم. او به من قول داده بود. بعد از کلی بحث، معلوم شد که بله فهیمه آبمیوه را بدون اجازه و یواشکی از توی کیف دوستش برداشته بود.

پدر فهیمه وضع مالی خوبی داشت اما مشکلات خانوادگی زیادی داشتند. با او حرف زدم، برای بار دوم قول داد که دیگر تکرار نمی‌شود. از او خواستم برای آینار که آبمیوه‌اش را برداشته یک جوری جبران کند. گفتم: «اگر چیزی نیاز داشتی به خودم بگو تا راه‌حلی برایش پیدا کنیم».

فردای آن روز که به مدرسه آمد یک کارت بانکی دستش بود. سرکلاس مدام ناخنش را می‌جوید و لب‌هایش را گاز می‌گرفت. تمرکز نداشت و حواسش این طرف و آن طرف بود. زنگ تفریح او را صدا کردم. صدایش می‌لرزید. نگذاشت حرف بزنم می‌دانست می‌خواهم چه بگویم. گفت: «خانم به خدا مغازه بسته بود. همین الان از این عمو حسن بگیرم؟ مغازه‌اش همینجاست روبروی مدرسه»، گفتم: «نمی‌شود از مدرسه بیرون بروی. فردا بخر»، گفت: «نه نه، امروز این کارت را دستم دادند فردا دیگر نمی‌دهند.» رفت اما مغازه آبمیوه نداشت به او گفتم: «با آینار حرف بزن و راهی پیدا کن تا برایش جبران کنی».

توی حیاط با هم راه می‌رفتند و دستشان را انداخته بودند دور گردن یکدیگر. آینار او را بخشیده بود و فهیمه هم دو تا بادکنک به او هدیه داده بود.

درسش نسبت به قبل اُفت کرده بود. لباس‌هایش نامرتب بود. مقنعه‌اش همیشه لکه داشت؛ دو سه روز بود که بعضی دفتر و کتاب‌هایش را جا می‌گذاشت. چند بار در کلاس با شعر و داستان درباره اهمیت پاکیزگی و نظافت شخصی گفته بودم اما فایده نداشت.

زنگ آخر که صدایش کردم و از او خواستم فردا با مادرش به مدرسه بیاید تا با او حرف بزنم، گفت: «خانم مادرم خانه نیست، رفته قهر. بعضی از کتاب‌هایم خانه است اما من می‌روم خانه پدربزرگ پیش مادرم. در خانه‌مان قفل است؛ نمی‌توانم بروم کتاب‌هایم را بیاورم».

گفتم: «خب پدرت کجاست؟» لبخند زد و گفت: «پدرم شیراز است، اصلاً خانه نیست. مادرم هم با عمو و پدربزرگم که با ما زندگی می‌کنند، دعوایش شد و رفت قهر».
بعدها فهمیدم پدرش مدتی در کمپ ترک اعتیاد بوده است.

یک روز با دمپایی آمد مدرسه. همه بچه‌ها دورش جمع شده بودند. زنگ تفریح صدایش کردم. سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «خانم با عجله آمدم مدرسه، برای همین دمپایی پوشیدم».

اما روز بعد هم دمپایی پوشیده بود و همینطور روز بعدش. همین که آمدم با او حرف بزنم پرید وسط حرفم و گفت: «خانم راستش یک کتونی داشتم که به پایم تنگ شده، پایم را اذیت می‌کند، مجبور شدم دمپایی بپوشم. مادرم گفته فعلاً نمی‌توانم برایت کفش بخرم»...

اینها تنها بخشی از مشکلاتی است که یک معلم با آنها دست و پنج نرم می‌کند. معلمی که هر روز با یک مینی‌بوس ۴۰ کیلومتر راه را طی می‌کند تا «بابا آب داد» را برای ۲۳ دانش‌آموزی که چشم به راه آمدنش هستند و دم در مینی‌بوس ایستادند، مشق کند. معلمی که با غم و غصه‌های بچه‌هایش گریه می‌کند و با خنده‌هایشان می‌خندد. معلمی که گرچه کلاسش کوچک اما گرم است به گرمای تنور زنان روستایی. کلاس من شاید پروژکتور نداشته باشد اما آواز خوش پرندگان از حیاط مدرسه، برای بچه‌هایم یک ویدئو زنده است.

اینجا روستا است؛ شاید هیچ کدام از امکانات شهر را نداشته باشد، شاید کتاب‌هایمان را به زور در قفسه کوچک گوشه کلاس که حکم کتابخانه دارد، جا کرده باشیم و در کمد معلم همیشه باز باشد چون فقل ندارد، کلاس‌هایمان کوچک است آنقدر که نمی‌توانیم موقع املاء در کلاس قدم بزنیم و همه بچه‌ها را رصد کنیم و به زور از بین نیمکت‌ها رد می‌شویم، هم باید معلم ورزش باشیم، هم مربی بهداشت و هم معلم پرورشی. زنگ ورزش که می‌شود دنیای بچه‌هایم همان توپ کم باد و چند تا طناب است که با شوق به حیاط می‌برند اما من خوشحالم که در کنارشان هستم. خوشحالم از اینکه امسال در این نقطه از سرزمین همیشه سرافرازم ایران، ۲۳ دختر زیبا و معصوم هر روز چشم به راه جاده‌اند تا معلمشان از همان مینی‌بوس نارنجی پیاده شود و کیفش را دستشان بگیرند و به همان کلاس کوچک و گرم ببرند.

یکی‌شان برایم نوشته بود: «آرزوی معلم این است که ما درس بخوانیم، این طوری وقتی بزرگ می‌شویم، آدم موفقی می‌شویم و پیروز و سربلند زندگی می‌کنیم و به انسان‌های دیگر هم کمک و خدمت می‌کنیم.»

یادش بخیر، سال ۱۳۹۸ بود که از رشته شیمی در دانشگاه اراک فارغ‌التحصیل شدم و به ملایر برگشتم. عشق و علاقه‌ام به کار خبر و رسانه سبب شد از شهریورماه سال ۱۳۹۹ در ایسنا مشغول بکار شوم. اما اول مهر که می‌شد به شوق دیدن دانش‌آموزانی که با زحمت کیف مدرسه‌شان را حمل می‌کردند و با شوق برای آغاز سالتحصیلی جدید راهی مدرسه می‌شدند، قند در دلم آب می‌شد. نمی‌خواستم خبرنگاری را رها کنم اما ته دلم به مدرسه و کلاس گره خورده بود، بالاخره مهرماه ۱۴۰۰ به مدرسه رفتم و به عنوان معلم کلاس سوم مشغول بکار شدم. دو سال در مدرسه غیرانتفاعی، ضرب و تقسیم را در کنار بچه‌هایم درس دادم و مهرماه ۱۴۰۲، به طور رسمی وارد آموزش و پرورش شدم و امسال در دبستانی خدمت می‌کنم. شاید اولش کمی برایم سخت بود این همه راه و سختی‌های روستا اما حالا با جرأت می‌گویم اگر هزار بار به عقب بازگردم هنوز هم همین روستا و همین مدرسه و همین دانش‌آموزان را انتخاب می‌کنم.

و حالا سه سال است که یک معلم شده‌ام، یک معلم خبرنگار و عشق معلمی‌ام با قلم خبرنگاری گره خورده است؛ به خود می‌بالم از اینکه پا جای قدم‌های فداکارانی چون حمیدرضا گنگوزهی، اکبر عابدی، حسن امیدزاده، کاظم صفرزاده، حمیده دانش و محمود واعظی‌نسب می‌گذارم. 

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • خبرنگاری که معلم شد
  • اجرای طرح «روز دفتر مدرسه» در آموزش و پرورش سمنان/ کار معلم در هیچ زمانی فراز و نشیب نداشته و معلم همیشه معلم است
  • پاکستان اولین زیردریایی پیشرفته خود را از چین تحویل گرفت
  • آیت‌الله علم‌الهدی:تربیت باید از سطح مدرسه آغاز شود/ ترویج حجاب، نیازمند مزج اجتماعی و منطق تبیین
  • تحویل ۱۰ هزار کلاس درس در سال ۱۴۰۳ در صورت تزریق بودجه
  • اجرای ۸ هزار و ۳۳۶ پروژه مدرسه‌سازی در استان‌ها
  • هوشمندسازی ۴۰۰ کلاس درس در بردسکن
  • تفاهم‌نامه ۲۵۰۰ میلیارد تومانی برای ساخت ۱۴۳ کلاس درس در استان بوشهر
  • آغاز عملیات اجرایی هشت مدرسه و بهره‌برداری از یک هنرستان در بوشهر
  • برپایی کلاس درس دانش آموزان فلسطینی در چادرها